MEDIA forum
به انجمن مدیا خوش آمدید
لطفا یا ثبت نام کرده یا وارد اکانت خود شوید
بزنیدRegisterجهت ثبت نام روی
با تشکر مدیریت انجمن


Join the forum, it's quick and easy

MEDIA forum
به انجمن مدیا خوش آمدید
لطفا یا ثبت نام کرده یا وارد اکانت خود شوید
بزنیدRegisterجهت ثبت نام روی
با تشکر مدیریت انجمن
MEDIA forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.
MEDIA forum

انجمن مدیا

Log in

I forgot my password



Search
 
 

Display results as :
 


Rechercher Advanced Search

Latest topics
» ★تبریک تولد اعضا★
شعر EmptyThu Oct 30, 2014 2:39 pm by Saman

» دانلود تک آهنگهای خارجی
شعر EmptyThu Oct 09, 2014 6:05 am by R4M!N

» Evanescence Lyrics
شعر EmptyThu Oct 02, 2014 4:33 am by R4M!N

» بر خلاف جنس نفر قبلیت براش یه اسم انتخاب کن !!!
شعر EmptySun Sep 28, 2014 12:55 pm by Saman

» درخواست آهنگ های جذاب خارجی
شعر EmptySun Sep 28, 2014 12:55 pm by Saman

» خنده بازار
شعر EmptyTue Sep 16, 2014 8:37 am by Saman

» بازی با اسامی
شعر EmptyTue Sep 16, 2014 8:33 am by Saman

» Mahsaبدویین بیاین تبریک بگین>>تولد
شعر EmptyMon Sep 15, 2014 9:00 am by Mahsa

» دلنوشته
شعر EmptyTue Sep 09, 2014 7:56 am by Mahsa

» اخبار و تغییرات مدیا
شعر EmptyTue Sep 02, 2014 10:43 am by Mahsa

» اسمایلی ها
شعر EmptyFri Aug 29, 2014 8:02 am by Evareli

» Evanescence photos
شعر EmptySun Aug 17, 2014 9:03 am by R4M!N

» Enrique Iglesias Photo Gallery
شعر EmptySat Aug 16, 2014 2:48 pm by Mahsa

» هر چه می خواهد دل تنگت بگو
شعر EmptyWed Aug 13, 2014 10:26 am by Evareli

» phoebe tonkin photo
شعر EmptySun Aug 10, 2014 8:10 am by R4M!N

» Nathaniel Buzolic photos
شعر EmptySat Aug 09, 2014 1:25 pm by R4M!N

» محل درخواست تغییر نام کاربری
شعر EmptyFri Aug 01, 2014 4:03 pm by Mahsa

» سخنان بزرگان
شعر EmptyMon Jul 28, 2014 6:34 am by ShabNam

» David Beckham gallery
شعر EmptyWed Jul 23, 2014 4:01 am by R4M!N

» ســــــــوژه
شعر EmptySat Jun 14, 2014 3:07 pm by Mahsa

Top posters
Evareli (3552)
شعر I_vote_lcapشعر I_voting_barشعر I_vote_rcap 
Mahsa (2184)
شعر I_vote_lcapشعر I_voting_barشعر I_vote_rcap 
R4M!N (2169)
شعر I_vote_lcapشعر I_voting_barشعر I_vote_rcap 
x-Fallen Angel-x (1320)
شعر I_vote_lcapشعر I_voting_barشعر I_vote_rcap 
Saman (906)
شعر I_vote_lcapشعر I_voting_barشعر I_vote_rcap 
ShabNam (795)
شعر I_vote_lcapشعر I_voting_barشعر I_vote_rcap 
Black Day (668)
شعر I_vote_lcapشعر I_voting_barشعر I_vote_rcap 
A.Lambert (536)
شعر I_vote_lcapشعر I_voting_barشعر I_vote_rcap 
roxana.m (419)
شعر I_vote_lcapشعر I_voting_barشعر I_vote_rcap 
zizi (284)
شعر I_vote_lcapشعر I_voting_barشعر I_vote_rcap 

  Calender

You are not connected. Please login or register

شعر

+6
R4M!N
ShabNam
Saman
x-Fallen Angel-x
Evareli
Mahsa
10 posters

Go to page : 1, 2  Next

Go down  Message [Page 1 of 2]

1شعر Empty شعر Sun Sep 23, 2012 3:41 am

Mahsa

Mahsa
مدیر ارشد انجمن
مدیر ارشد انجمن

شعر [You must be registered and logged in to see this image.]

2شعر Empty Re: شعر Sun Sep 23, 2012 3:47 am

Mahsa

Mahsa
مدیر ارشد انجمن
مدیر ارشد انجمن

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

چه نکوتر آنکه مرغ‍‍ــی ز قفـس پریده باشد

پـر و بـال ما بریدند و در قفـس گشـودند

چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد

من از آن یکی گـزیدم که بجـز یکـی ندیدم

که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد

عجب از حبیـبم آید که ملول می نماید

نکند که از رقیبان سـخنی شـنیده باشد

اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند

به کسی مبـاد از ما که بدی رسـیده باشد.


(( صادق سرمد ))

3شعر Empty Re: شعر Sun Sep 23, 2012 3:48 am

Mahsa

Mahsa
مدیر ارشد انجمن
مدیر ارشد انجمن

همه هستی من آیه تاریکی است

که ترا در خود تکرار کنان

به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد

من در این آیه ترا آه کشیدم آه

من در این آیه ترا

به درخت و آب و آتش پیوند زدم



×××



زندگی شاید

یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد

زندگی شاید

ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میاویزد

زندگی شاید طفلی است که از مدرسه برمی گردد



زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو همآغوشی

یا عبور گیج رهگذری باشد

که کلاه از سر بر می دارد

و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی میگوید (( صبح به خیر))



زندگی شاید آن لحظه مسدودیست

که نگاه من، در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد

و در این حسی است

که من آنرا به ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت

در اتاقی که به اندازه یک تنهائیست

دل من

که به اندازه یک عشقست

به بهانه های سادة خوشبختی خود مینگرد

به زوال زیبای گلها در گلدان

به نهالی که تو در باغچة خانه مان کاشته ای

و به آواز قناری

که به اندازه یک پنجره می خواند



آه...

سهم من اینست

سهم من اینست

سهم من،

آسمانیست که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد

سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست

و به چیزی در پوسیدگی و غربت و اصل گشتن

سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست

و در اندوه صدائی جان دادن که به من میگوید:

((دستهایت را

دوست میدارم))



دستهایم را در باغچه میکارم

سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم

و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم

تخم خواهند گذاشت



گوشواری به دو گوشم میآویزم

از دو گیلاس سرخ همزاد

و به ناخن هایم برگ گل کوکب میچسبانم

کوچه ای هست که در آنجا

پسرانی که به من عاشق بودند، هنوز

با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر

به تبسم های معصوم دخترکی میاندیشند که یک شب او را

باد با خود برد



کوچه ای هست که قلب من آنرا

از محله های کودکیم دزدیده ست



سفر حجمی در خط زمان

و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن

حجمی از تصویری آگاه

که ز مهمانی یک آینه بر میگردد



و بدینسانست

که کسی میمیرد

و کسی میماند



×××



هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودال میریزد،

مرواریدی صید نخواهد کرد.



من

پری گوچک غمگینی را

میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد

و دلش را در یک نیلبک چوبین

مینوازد آرام، آرام

پری کوچک غمگینی

که شب از یک بوسه میمیرد

و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.



((فروغ فرخزاد))

4شعر Empty Re: شعر Sun Sep 23, 2012 7:56 am

Evareli

Evareli
مدیر کل
مدیر کل


مرسی
ماشالا پستات چه زیاد شده عزیزم
[You must be registered and logged in to see this image.]

5شعر Empty Re: شعر Sun Sep 23, 2012 9:27 am

Evareli

Evareli
مدیر کل
مدیر کل

6شعر Empty Re: شعر Sun Sep 30, 2012 6:09 am

x-Fallen Angel-x

x-Fallen Angel-x
بازنشسته
بازنشسته

مرسیییییییییی

خیلی قشنگن

یه شعر هست که خیلی دوسش دارم ولی یادم رفته...باید ببینم میتونم پیداش کنم یا نه.اگه تونستم میذارمش.قشنگه

7شعر Empty Re: شعر Tue Oct 02, 2012 8:17 am

x-Fallen Angel-x

x-Fallen Angel-x
بازنشسته
بازنشسته

اینه

احتمالا شنیدینش

من عاشق این شعرم

خیلی قشنگه

:شنیدم که: چون قوی زیبا بمیرد

فریبنده زاد و فریبا بمیرد



شب مرگ ، تنها نشیند به موجی

رَود گوشه ای دور و تنها بمیرد



در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب

که خود در میان غزلها بمیرد



گروهی برآنند کاین مرغ شیدا

کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد



شب مرگ از بیم ، آنجا شتابد

که از مرگ ، غافل شود تا بمیرد



من این نکته گیرم که باور نکردم

ندیدم که قویی به صحرا بمیرد



چو روزی زآغوش دریا برآمد

شبی هم در آغوش دریا بمیرد



تو دریای من بودی آغوش وا کن

که می خواهد این قوی زیبا بمیرد...

8شعر Empty Re: شعر Wed Oct 03, 2012 6:01 am

Saman

Saman
کاربر ویژه
کاربر ویژه

مرسی عاله [You must be registered and logged in to see this image.]

9شعر Empty Re: شعر Sat Oct 06, 2012 8:57 am

ShabNam

ShabNam
بازنشسته
بازنشسته

هرگز نماند کینه ی ما در دل کسی
آینه هرچه دید فراموش می کند

صائب تبریزی

10شعر Empty Re: شعر Sat Oct 06, 2012 9:08 am

Evareli

Evareli
مدیر کل
مدیر کل

قشنگه

[You must be registered and logged in to see this image.]

11شعر Empty Re: شعر Sat Oct 06, 2012 9:17 am

ShabNam

ShabNam
بازنشسته
بازنشسته

kheyly doostesh daram. love heart

12شعر Empty Re: شعر Sun Nov 11, 2012 4:05 am

ShabNam

ShabNam
بازنشسته
بازنشسته

شعری از خودم میگذارم امید که مقبول افتد

مرا ما کن.....که تنهایم...اسیرم...غرق رویایم....

میان ماندن و رفتن....تویی آغاز فردایم....

تویی آغاز این هجرت...میان این شب وحشت....

مکرر نا مکرر شد....میان گرمی دستت.....

چه دارم جز تپش هایی...سری سر گرم سودایی...

اگر خواهی مرا یابی....بده دل را به رویایی....

برای بردن نامت شبم را شعله میسوزد...

برای یک تپش خواهش لبم را غصه میدوزد....

مرا ما کن که تنهایم....اسیرم....غرق رویایم...

13شعر Empty Re: شعر Mon Dec 03, 2012 3:00 am

R4M!N

R4M!N
راهنمای انجمن-کاندید مدیریت
راهنمای انجمن-کاندید مدیریت

می دانی؟
یک وقت هایی باید

روی یک تکه کاغذ بنویسی:

تعطیل است!

و بچسبانی پشت شیشۀ افکارت

باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سر بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکاری که

پشت شیشۀ ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویی:

بگذار منتظر بمانند!

14شعر Empty Re: شعر Mon Dec 03, 2012 3:02 am

R4M!N

R4M!N
راهنمای انجمن-کاندید مدیریت
راهنمای انجمن-کاندید مدیریت

مولوی


بي‌ادب محروم گشت از لطف رب از خدا جوييم توفيق ادب
بلک آتش در همه آفاق زد بي‌ادب تنها نه خود را داشت بد
بي‌شري و بيع و بي‌گفت و شنيد مايده از آسمان در مي‌رسيد
بي‌ادب گفتند کو سير و عدس درميان قوم موسي چند کس
ماند رنج زرع و بيل و داس‌مان منقطع شد خوان و نان از آسمان
خوان فرستاد و غنيمت بر طبق باز عيسي چون شفاعت کرد حق
چون گدايان زله‌ها برداشتند باز گستاخان ادب بگذاشتند
دايمست و کم نگردد از زمين لابه کرده عيسي ايشان را که اين
کفر باشد پيش خوان مهتري بدگماني کردن و حرص‌آوري
آن در رحمت بريشان شد فراز زان گدارويان ناديده ز آز
وز زنا افتد وبا اندر جهات ابر بر نايد پي منع زکات
آن ز بي‌باکي و گستاخيست هم هر چه بر تو آيد از ظلمات و غم
ره‌زن مردان شد و نامرد اوست هر که بي‌باکي کند در راه دوست
وز ادب معصوم و پاک آمد ملک از ادب بر نور گشتست اين فلک
شد عزازيلي ز جرات رد باب بد ز گستاخي کسوف آفتاب

15شعر Empty Re: شعر Tue Dec 04, 2012 2:07 pm

x-Fallen Angel-x

x-Fallen Angel-x
بازنشسته
بازنشسته

مرسی خیلی قشنگن+

16شعر Empty Re: شعر Wed Apr 24, 2013 2:26 am

R4M!N

R4M!N
راهنمای انجمن-کاندید مدیریت
راهنمای انجمن-کاندید مدیریت

گفت ما را هفت وادی در ره است

چون گذشتی هفت وادی،درگه است

وا نیامد در جهان زین راه کس

نیست از فرسنگ آن آگاه کس

چون نیامد باز کس زین راه دور

چون دهندت آگهی ای ناصبور؟

چون شدند آن جایگه گم سر به سر

کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟

هست وادی طلب آغاز کار

وادی عشق است از آن پس ، بی کنار

پس سیم وادی است آن معرفت

پس چهارم وادی استغنا صفت

هست پنجم وادی توحید پاک

پس ششم وادی حیرت صعبناک

هفتمین وادی فقر است و فنا

بعد از این روی روش نبود تو را

در کشش افتی روش گم گرددت

گر بود یک قطره قلزم گرددت



وادی اول:طلب


ملک اینجا بایدت انداختن

ملک اینجا بایدت درباختن

در میان خونت باید آمدن

وز همه بیرونت باید آمدن

چون نماند هیچ معلومت به دست

دل بباید پاک کردن از هرچه هست

چون دل تو پاک گردد از صفات

تافتن گیرد ز حضرت نور ذات



وادی دوم:عشق


کس درین وادی بجز آتش مباد

وان که آتش نیست عیشش خوش مباد

عاشق آن باشد که چون آتش بود

گرم رو و سوزنده و سرکش بود

عاقبت اندیش نبود یک زمان

درکشد خوش خوش بر آتش صد جهان



وادی سوم:معرفت


چون بتابد آفتاب معرفت

از سپهر این ره عالی صفت

هر یکی بینا شود بر قدر خویش

بازیابد در حقیقت صدر خویش

سر ذراتش همه روشن شود

گلخن دنیا بر او گلشن شود

مغز بیند از درون نه پوست او

خود نبیند ذره ای جز دوست او



وادی چهارم:استغنا


هفت دریا یک شَمَر اینجا بود

هفت اخگر یک شرر اینجا بود

هشت جنت نیز اینجا مرده ای است

هفت دوزخ همچون یخ افسرده ای است



وادی پنجم:توحید

رویها چون زین بیابان درکنند

جمله سر از یک گریبان برکنند

گر بسی بینی عدد، گر اندکی

آن یکی باشد درین ره در یکی

چون بسی باشد یک اندر یک مدام

آن یک اندر یک ، یکی باشد تمام



وادی ششم:حیرت


مرد حیران چون رسد این جایگاه

در تحیر ماند و گم کرده راه

گر بدو گویند"مستی یا نه ای؟

نیستی گویی که هستی یا نه ای؟

در میانی یا برونی از میان؟

برکناری یا نهانی یا عیان؟

فانیی یا باقیی یا هردویی؟

یا نه ای هردو ، تویی یا نه تویی؟"

گوید:"اصلا می ندانم چیز من

وان "ندانم" هم ندانم نیز من

عاشقم اما ندانم بر کیم

نه مسلمانم نه کافر پس چیم

لیکن از عشقم ندارم آگهی

هم دلی پر عشق دارم هم تهی"



وادی هفتم:فقر و فنا


بعد از این وادی فقر است و فنا

کی بود اینجا سخن گفتن روا

عین وادی فراموشی بود

گنگی و کری و بیهوشی بود :-I:

17شعر Empty Re: شعر Sun Apr 28, 2013 2:11 am

Evareli

Evareli
مدیر کل
مدیر کل

در کـارگـه کـوزه گـری بــودم دوش دیـدم دو هزار کـوزه گـويا و خـموش هــر يک به زبان حــال با مـن گفتند کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش

18شعر Empty Re: شعر Sun Apr 28, 2013 2:13 am

Evareli

Evareli
مدیر کل
مدیر کل

لب بر لب کوزه بردم از غایت آز تا زو طلبم واسطه عمر دراز لب بر لب من نهاد و می گفت به راز می خور که بدین جهان نمی آیی باز

19شعر Empty Re: شعر Sun Aug 04, 2013 11:14 am

R4M!N

R4M!N
راهنمای انجمن-کاندید مدیریت
راهنمای انجمن-کاندید مدیریت

 من این شعرو خیلی دوست دارم

بانو فروغ فرخزاد

شکست نیاز

آتشی بود و فسرد
رشته ای بود و گسست
دل چو از بند تو رست
جام جادوئی اندوه شکست
 
آمدم تا بتو آویزم
لیک دیدم که تو آن شاخه بی برگی
لیک دیدم که تو به چهره امیدم
خنده مرگی
 
وه چه شیرینست
بر سر گور تو ای عشق نیازآلود
پای کوبیدن
وه چه شیرینست
از تو ای بوسه سوزنده مرگ آور
چشم پوشیدن
 
وه چه شیرینست
از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن
در بروی غم دل بستن
که بهشت اینجاست
بخدا سایه ابر و لب کشت اینجاست
 
تو همان به که نیندیشی
بمن و درد روانسوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم
pink glasses

20شعر Empty Re: شعر Sun Aug 04, 2013 4:24 pm

x-Fallen Angel-x

x-Fallen Angel-x
بازنشسته
بازنشسته

مرسی
قشنگه

21شعر Empty Re: شعر Fri Aug 09, 2013 3:05 pm

R4M!N

R4M!N
راهنمای انجمن-کاندید مدیریت
راهنمای انجمن-کاندید مدیریت

 آغاز داستان ویسو رامین


نوشته یافتم اندر سمرها
ز گفت راویان خبرها
که بود اندر زمانه شهریارى
به شاهى کامگارى بختیارى
همه شاهان مو را بنده بودند
ز بهر او به گیتى زنده بودند
نوشته یافتم اندر سمرها
ز گفت راویان خبرها
به پایه بت تراز گردنده گردون
به مال افزونتر از کسرى و قارون
گه بخشش چو ابر نوبهارى
گه کوشش چو شیر مرغزارى
به بزم اندر چو خورشید در فشان
به رزم از پیل و از شیران سرافشان
ضشده کیوان ز هفتم چرخ یارس
به کام نیکخواهان کرده کارش
صز هشتم چرخ هرمزد خجسته
وزیرش بود دل در مهر بسته
سپهدارش ز پنجم چرخ بهرام
که تا ایّام را پیش او کند رام
جهان افروز مهر از چرخ رابع
به هر کارى یدى اورا متابع
شده ناهید رخشانش پرستار
چو روز روشنش کرده شب تار
دبیر او شده تیر جهنده
ازین شد امر و تهى او رونده
به مهرش دل مهر تابان
به کین دشمان او شتابان
شده رایش به تگ بر ماه گردون
شدههمت ز مهر و ماهش افزون
جهان یکسر شده او را مسخر
ز حدّ باختر تا حدخوار
جهان اش نام کرده شاه موبد
که هم موبد بُد و هم بخرد رد
همیشه روزگارش بود نوروز
به هر کارى همیشه بود پیروز
همه ساله به جشن اندر نشستى
چو یکساعت دلش بر غم نخستى
صهمیشه کار او مى بود ساغر
ز شادى فربه از اندوه لاغر
یکى جشن نو آیین کرده بد شاه
که بد در خورد آن دیهیم و آن گاه
نشسته پیشش اندر سر فرازان
به بخت شاه یکسر شاد و نازان
چه خرّم جشن بود اندر بهاران
به جشن اندر سراسر نامداران
زهر شهرى سپهدارى و شاهى
زهر مرزى پرى رویىّ و ماهى
گزیده هر چه در ایران بزرگان
از آذربایگان وز رىّ و گرگان
همیدون از خراسان و کهستان
ز شیراز و صفاهان و دهستان
چو بهرام و رهام اردبیلى
گشسپ دیلمى شاپور گیلى
چو کشمیریل و چون نامى آذین
چو ویروى دلیر و گرد رامین
چو زرد آن رازدار شاه کضور
مرو را هم وزیر و هم برادر
نشسته در میان مهتان شاه
چنان کاندر میان اختران ماه
به سر بر افسر کضور گشایان
به تن بر زیور مهتر خدایان
ز دیدارش دمنده روشنایى
چو خورشید جهان فرّ خدایى
به پیش اندر نشسته جنگجویان
ز بالا ایستاده ماهرویان
بزرگان مثل شیران شکارى
بثان چون آهوان مرغزارى
نه آهو مى رمید از دیدن شیر
نه شیر تند گشت از دیدنش سیر
قدح پر باده گردان در میان شان
چنان کاندر منازل ماه رخشان
همى بارید گلبتگ از درختان
چو باران درم بر نیکبختان
چو ابرى بسته دود مُشک سوزان
به رنگ و بوى زلف دلفروزان
ز یکسو مطربان نالنده بر مل
دگر سو بلبلان نالنده بر گل
نکوتر کرده مى نوشین لبان را
چو خوشتر کرده بلبل مطربان را
به روى دوست بر دو گونه لاله
بتان را از نکویى وز پیاله
اگر چه بود بزم شاه خرم
دگر بزمان نبود از بزم او کم
کجا در باغ و راغ و جویباران
ز جام مى همى بارید باران
همه کس رفته از خانه به صحرا
برون برده همه ساز تماشا
ز هر باغى و هر راغى و رودى
به گوش آمد دگر گونه سرودى
زمین از بس گل و سبزه چنان بود
که گفتى پر ستاره آسمان بود
ز لاله هر کسى را بر سر افسر
ز باده هر یکى را بر کف اخگر
گروهى در نشاط و اسپ تازى
گروهى در سماع و پاى بازى
گروهى مى خوران در بوستانى
گروهى گل چنان در گلستانى
گروهى بر کنار رود بارى
گروهى در میان لاله زارى
بدانجا رفته هر کس خرمى را
چو دیبا کرده کیمخت زمى را
شهنشه نیز هم رفته بدین کار
به زینهاو زیورهاى شهوار
به پشت ژنده پیلى کوه پیکر
گرفته کوه را در زرّ و گوهر
به گودش زنده پیلان ستوده
به پرخاش و دلیرى آه
ز بس سیم و ز بس گوهر چو دریا
اگر دریا روان گردد به صحرا
به پیش اندر دونده بادپایان
سم پولادشان پولاد سایان
پس پشتش بسى مهد و عمارى
بدو در ماهرویان حصارى
به زیر بار تازى استرانش
غمى گشته ز بار گوهرانش
ز هر کوهى گرانتر بود رختش
ز هر کاهى سبکتر بود تختش
به چندان خواسته مجلس بیارست
نماندش ذرّه اى آنگه که بر خاست
همه بخشیده بود و بر فشانده
بخورد و داد کام خویش رانده
چنین بر خور ز گیتى گر توانى
چنین بخش و چنین کن زندگانى
کجا نه زُفت خواهد ماند نه راد
همان بهتر که باشى راد و دلشان
بدین سان بود یک هفته شهنشاه
به شادى و به رامش گاه و بیگاه
پتى رویان گیتى هامواره
شده بر بزمگاه او نظاره
چو شهرو ماه دخت از ماه آباد
چو آذربادگانى سرو آزاد
ز گرگان آبنوش ماه پیکر
همیدون از دهستان ناز دلبر
ز رى دینار گیس و هم زرین گیس
ز بوم کوه شیرین و فرنگیس
ز اصفاهان دوبت چون ماه و خورشید
خجسته آب ناز و آب ناهید
به گوهر هر دوان دخت دبیران
گلاب و یاسمن دخت وزیران
دو جادو چشم چون گلبوى و مینوى
سرشته از گل و مى هر دو را روى
ز ساوه نامور دخت کنارنگ
کزو بردى بهاران خوشى و رنگ
همیدون ناز و آذرگون و گلگون
به رخ چون برف و بروى ریخته خون
سهى نام و سهى بالا زن شاه
تن از سیم و لب از نوش و رخ از ماه
شکر لب نوش از بوم هماور
سمن رنگ و سمن بوى و سمن بر
ازین هر ماهرویى را هزاران
به گرد اندر نگارین پرستاران
بنان چین و ترک و روم و بربر
بنفشه زلف و گل روى و سمن بر
به بالا هر یکى چون سرو آزار
به جعد زلف همچون مورد و شمشاد
یکایک را ز زرّ ناب و گوهر
کمرها بر میان و تاج بر سر
ز چندان دلبران و دلنوازان
به رنگ و خوى طاو و سان و بازان
به دیده چون گوزن رودبارى
شکارى دیده شان شیر شکارى
نکوتر بود و خوشتر شهربانو
به چشم و لب روان را درد و دارو
به بالا سرو و بار سرو خورشید
به لب یا قوت و در یاقوت ناهید
رخ از دیبا و جامه هم ز دیبا
دو دیبا هر دو در هم سخت زیبا
لبان از شکر و دندان ز گوهر
سخن چون فوهر آلوده به شکر
دو زلف عنبرین از تاب و از خم
چو زنجیر و زره افتاده در هم
دو چشم نرگسین از فتنه و رنگ
تو گفتى هست جادویى به نیرنگ
ز مشک موى او مر غول پنجاه
فرو هشته ز فرقش تا کمرگان
ز تاب و رنگ مثل ریزش زاج
ز سیم آویخته گسترده بر عاج
کجا بنشست ماه بانوان بود
کجا بگذشت شمشاد روان بود
زمین دیبا شده از رنگ رویش
هوا مشکین شده از بوى مویش
زرنگ روى گل بر خاک ریزان
ز ناب موى عنبر باد بیزان
هم از رویش خجل باد بهارى
هم از مویش خجل عود قمارى
چو گوهر پاک و بى آهو و در خور
و لیک آراسته گوهر به زیور
برو زیباتر آمد زرّ و دیبا
که بى آن هر دوان خود بود زیبا

22شعر Empty Re: شعر Sun Aug 25, 2013 7:28 am

roxana.m

roxana.m
کاربر فعال
کاربر فعال

خواب ابی

شاعری که خواب دیده

                               - بعد سال ها !-
خوابِ آبی قشنگ!
خوابِ چشمهایی از عسل
خوابِ
        عشق ... عشق !
                               - این خروس بی محل! -
 
شاعری که در اتاق های بی دریچه ،
                دور از آفتاب   و
                                       حافظیّه ،
                             خواب رفته بود ،
                                          خواب دیده، خواب !
خوابِ ....
                   آخ!
 
 
 شاعری که واژه ای عمیق را نیافته ،
پاره می کند
              آنچه را که ذرّه ذرّه بافته ...

23شعر Empty Re: شعر Sun Aug 25, 2013 7:50 am

R4M!N

R4M!N
راهنمای انجمن-کاندید مدیریت
راهنمای انجمن-کاندید مدیریت

این شعر خیلی قشنگه
حتما بخونید
از روزبه بمانی:



اينجا چراغي روشنه
هر جا چراغي روشنه از ترس تنها بودنه
اي ترس تنهاي من اينجا چراغي روشنه
اينجا يكي از حس شب احساس وحشت مي كنه
هرروز از فكر سقوط با كوه صحبت مي كنه
جايي كه من تنها شدم شب قبله گاهه آخره
اينجا تو اين قطب سكوت
كابوس طولاني تره
من ماه ميبينم هنوز اين كور سوي روشنه
اينقدر سو سو مي زنم شايد يه شب ديدي منو
هرجا چراغي روشنه از ترس تنها بودنه
اي ترس تنهاي من اينجا چراغي روشنه
اينجا يكي از حس شب احساس وحشت مي كنه
هر روز از فكر سقوط با كوه صحبت مي كنه

24شعر Empty Re: شعر Wed Aug 28, 2013 3:02 pm

R4M!N

R4M!N
راهنمای انجمن-کاندید مدیریت
راهنمای انجمن-کاندید مدیریت

شعر "ظلمت" بانو فروغ فرخزاد

چه گریزیت ز من ؟

چه شتابیت به راه ؟

به چه خواهی بردن

در شبی این همه تاریک پناه ؟



مرمرین پله ی آن غرفه ی عاج

ای دریغا که ز ما بس دور است

لحظه ها را دریاب

چشم فردا کور است



نه چراغی ست در آن پایان

هر چه از دور نمایان است

شاید آن نقطه ی نورانی

چشم گرگان بیابان است



مِی فرومانده به جام

سر به سجاده نهادن تا کی

او در این جا ست نهان

می درخشد در مِی



گر به هم آویزیم

ما دو سرگشته ی تنها ، چون موج

به پناهی که تو می جویی ، خواهیم رسید

اندر آن لحظه ی جادویی اوج !

25شعر Empty Re: شعر Wed Sep 25, 2013 7:44 am

roxana.m

roxana.m
کاربر فعال
کاربر فعال

  پـشت پـنـجـره

هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم

شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم

هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم

شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را

کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد ...

هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم 

زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود

گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت ؟

آیـــا ، کبــوتــر ِ صـحـرایــی

زانـســوی ِ ابــری ِ بــارانــی

مـکـتــوب ِ یــار ؛ 

نـیـاورده ســت ؟

.....

هــی پشـت ِ پـنجــره می آیم 


هـی پـشـت ِ پنجــره می آیـــم ...

Sponsored content



Back to top  Message [Page 1 of 2]

Go to page : 1, 2  Next

Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum